مطالعه بلند مدت فارغ التحصیلان هاروارد توسط جان کارتر

در اینجا یک مطالعه بلند مدت که توسط جان کارتر انجام شده است مورد بررسی قرار میگیرد. جان کارتر، استاد مدیریت و رهبری مدرسه کسب و کار دانشگاه هاروارد در سال 1972 شروع به دنبال کردن مسیر زندگی فارغ التحصیلان دانشگاه هاروارد به مدت بیست سال کرد. چیزی که او به آن علاقه داشت این بود که تمام اطلاعاتی را که می توانست در مورد این فارغ التحصیلان بدست آورد. انچه که او 20 سال بعد، در اوایل دهه 90، زمانی که این مطالعه به پایان رسید، دریافت این بود که این فارغ التحصیلان بسیار موفق بودند، بسیار ثروتمند بودند، و تأثیر زیادی بر روی جامعه داشتند. عملکرد انها فوق العاده خوب بود. اما در میان گروه بزرگ MBA بسیار موفق هاروارد، گروه کوچکی بودند که فوقالعاده موفق بودند، موفقتر از بقیه گروهها، چه از نظر درآمد، چه از نظر تأثیر، چه از نظر کیفیت زندگی، انها فوق العاده موفق بودند. چیزی که او می خواست شناسایی کند این بود که چه چیزی این گروه کوچک را از بقیه گروه متمایز می کند: در نهایت او فقط دو چیز پیدا کرد.
دو چیز از نظر تعیین اینکه چه کسی فوق العاده موفق خواهد بود مهم بود: اولین ایتم این بود که گروه های فوق العاده موفق واقعاً به خود ایمان داشتند. آنها فکر می کردند که می توانند خوب عمل کنند. انگیزه داشتند. و ما در سخنرانی آینده در مورد آن به عنوان اعتقاد به پیشگویی های خودشکوفایی صحبت خواهیم کرد. آنها فکر میکردند “من موفق خواهم شد. من موفق خواهم شد.” این اولین چیز است. حس اعتماد به نفس. دومین چیزی که او پیدا کرد این بود، آنها همیشه سوال می پرسیدند، همیشه سوال می پرسند، ابتدا از رئیس خود، سپس از کارمندان، از شرکای خود، فرزندان، والدین، و دوستان خود همیشه سوال می پرسیدند. آنها همیشه در حالت کنجکاوی بودند. همیشه به بالا نگاه میکردند، میخواستند دنیا را بیشتر درک کنند. آنها نمیگفتند “الان من MBA خود را دارم. همین. من به اندازه کافی می دانم. آنها یادگیرنده های مادام العمر بودند. آنها همیشه سوال می پرسیدند. این دو ویژگی متمایز کننده تفاوت بین افراد فوق العاده موفق و کسانی که موفق بودند را نشان می داد” .
دیدگاهتان را بنویسید